امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

امیر حسین عزیز مامان وبابا

ماه هفتم

سلام گل پسرکم..................حالت چطوره عزیزم..........؟ ببخش که اینقدر دیر اومدم..........این مدت مادر جون اینا اومده بودن پیشم ومن حسابی سرم  باهاشون گرم بود.........تو هم که با لگدای جانانه ات حسابی مامانو لگد بارون کردی قربونت برم تو الان 26 هفته و 5 روز داری ......910 گرم وزنته و37 سانت قدته.........وای الهی قربون قد و  بالات برم ناز نینم................. 18 خرداد با بابایی رفتیم سونو ...دکتر مهربونت گفت که شما همچنان بریچ هستی وممکنه تا چند وقت دیگه بچرخی...این مشکلی درست نمیکنه برات فقط یه کم من اذیت میشم. الانم که سرت زیر سینه راستمه و وقتی که میشینم درد واقعا اذیتم میکنه...........تکوناتم بیش...
23 تير 1392

شروع شش ماهگی

سلام...... فسقل من حالت چطوره؟     می دونم که خوبی شیطونک!!!!!!!!!  از تکونات میفهمم  . قربونت برم عزیز دلم.   امروز 20 هفته و 3روزه که توی دلمی ...شروع شش ماهگی.........شکر خدا که داره زود میگذره .......4 خرداد بود که برای چکاب ماهیانه رفتم دکتر شکر خدا همه چیز عالی بود  برای 18 خرداد هم نوبت سونو برام نوشت که اونم میام برات تعریف میکنم......... ماشالله تکونات هم بیشتر شده هم محکم تر ..........به خصوص وقتی یه چیز شیرین میخورم همش اون تو وول میخوری ...........الهی قلبونت برم پسر کوچولوی مامان .........راستی یه  چیزی یادم رفت برات بگم................قراره خونمونو ...
10 خرداد 1392

18هفتگی و اولین تکونها

سلام سلام صد تا سلامممممممم  چطوری گل پسرم؟حالت خوبه ؟امروز 18 هفته و 5 روزه که تو توی دلم لونه کردی............عزیز دلم این هفته یه حس زیبا رو به من هدیه دادی.........اولین تکوناتو احساس کردم.........وایییی نمیدونی چه حالی دارم............ تکونات خیلی محکم نیست .....ضربه های ریزیه که فقط خودم متوجه میشم.آخه انگار یه زمانی همچین تکون میخوری که از روی شکم هم میشه فهمید ولی تو حالا به اونحد نرسیدی......... کمتر از ده روز دیگه وارد 6 ماه میشیم و تو کلی تغییر کردی....نمیدونی چه قد از خدا میخوام که این ماهای آخر رو زودتر بگذرونم و روی ماهتو ببینم........   ا ...
29 ارديبهشت 1392

روز مادر و شروع 5 ماهگی

سلام گل پسرمممممممممم....حالت چه طوره؟ دیروز روز مادر بود و من از طرف تو اولین هدیه رو گرفتم .............الهی قربونت برم....بابایی از طرف تو گل پسر به من روز مادرو تبریک گفت و یه هدیه داد...منم اونو یادگاری برداشتم تا بعدا بهت نشون بدم. خوب از کجا بگمممم...... آها از اینکه امروز رفتم آزمایش غربالگری دادم که خانوم دکتر گفت حتما باید سونو هم بدی منم که از خدام بود ....زودی با بابایی رفتیم .وای که چقد شلوغ بود.ولی بالاخره نوبتمون شد........منم رفتم روی تخت دراز شدم ..........تا دکتر دستگاه رو روی شکمم گذاشت صدای قلبتم برام گذاشت و من شنیدم ............قربونت برم قلب خوشگلت تند و تند میزد........بعدش خانوم دکتر همه چیز رو چک ...
12 ارديبهشت 1392

ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من

سلام گل پسر خوشگلم............. آره درسته من این هفته فهمیدم که تو پسر ناناز مامانی که داری تو شکمم وول میخوری. این هفته با بابایی رفتیم پیش دکتر........با دستگاه اول صدای قلبتو شنید.160 بار در دقیقه قربونت برم ماشالله چه قد تند تند قلبت میزنه ..........عین صدای دویدن اسب بود بعد دکتر سونو نوشت........سونوی غربالگریه سندروم داون.شکر خدا همه چیزت عالی بود دکتر گفت نی نی یه گل پسر شیطونه که مدام در حال وول خوردنه.الهی مادرقربونت بره .     پشت در بابایی نگران منتظر بود.وقتی بهش گفتم حال پسرت خوبه وای سر از پا نمشناخت. مادر جون به زودی برات سیسمونی میگیره میخوام عکساشو بذارم توی وبلاگت تا برات به یا...
22 فروردين 1392

پایان 12 هفته...وشروع چهار ماهگی

سلام نینی ناز من....... ببخشید که اینقد دیر آپ شدم.......این مدت حالم خیلی بد بود ولی شکر خدا الان بهترم. راستی عیدت مبارک فسقلی من .........ان شالله سال دیگه با من و بابایی سر سفره هفتسین بشینی و همش شیطونی کنی. نمی دونی چه قد بی قرار روزی هستم که دیگه تو دنیا بیای و من ببینمت............الان نمیدونم دخملی یا پسمل.......البته چند روز دیگه میرم سونوی ان تی میدم همه میگن توی اون دیگه مشخصه.......مادر جون منتظره که بهش خبر بدم بره برات سیسمونی بگیره. خیلی دوستت دارم........ ...
15 فروردين 1392

7 هفته گی

سلام عزیزکم ........ این هفته با بابایی رفتیم سونو...............همش نگران بودم نکنه ......ولی نه خدا رو شکر همه چیز عالی بود .قلب کوشولوت هم به تپش افتاده.......قربون قلب مهربونت برم مادر............... الان تو اندازه یه تمشک هستی ....... تقریبا ١.٢سانتی متر....... این هفته یه سرمای بدی خوردم .......اگه بابایی نبود حالا حالا ها خوب نمیشدم.............راستی یادت باشه تو بهترین بابای دنیا رو داری.الان دیگه نزدیک عید نوروز هستیم و از اینکه سال دیگه تو هم با من و بابایی سر سفره هفت سین میشینی خیلی خوشحالم...........                ...
11 اسفند 1391