سه ماهگی و اولین یلدا
چه سخاوتمند است پاییز
که شکوه بلند ترین شبش را
عاشقانه پیشکش تولد زمستان کرد
زمستانت سفید وسلامت پسر پاییزی من
سلام پسرم یه ماهی میشه که نیومدم وبلاگتو آپ کنم.
اولین یلدای پسر خوشگلمو مهمون مادرجون اینا بودیم................خیلی خوش گذشت.
گل پسرم این روزا خیلی با تو درگیرم الانم که اومدم اینجا به زور تو رو خوابوندم.
یه چند روزیه بد قلق شدی قربونت برم مدام دستات توی دهنته و ملچ وملوچ اونا رو میخوری.
الان وزنت 6 کیلوونیم شده .......تا یه ماه دیگه هم میریم زیر خونه جدید....از همین الان فکر
اسباب کشی و اون همه ریخت و پاش با وجود تو تنمو میلرزونه ولی اینم میگذره .
تازگیها تصمیم گرفتیم که تو رو ختنه کنیم آخه میگن هر چی کوچیکتر باشی درد رو کمتر حس
میکنی ....من از اون روز خیلی میترسم.
عسلم چنان با صدااااااااااااای بلند میخندی که دلم ضعف میره برای صدات.
تا باهات حرف میزنیم یا بازی میکنیم آنقدر خوش خنده ای که غش غش میخندی.
گل پسرم توی محرم لباس علی اصغر برات خریدم تنت کردم خیلی جیگر شده بودی.
راستی گل پسرم چند شب پیش داشتیم شام میخوردیم که تو یه هو به پهلو شدی .
بریم عکستو ببینیم که توی محرم ازت گرفتم وقتی میخواستم تو رو ببرم مراسم طفل شیر خوار.
عمرت یلدایی
دلت دریایی و
روزگارت بهاری باد نازنینم